بیا آیینه ها محو غبارند
تمام کوچه ها یک غصه دارند
نشسته گرد روی قاصدک ها
سکوت لحظه ها را می شمارند
من و تو راستی اهل کجاییم
که همسایه تر از گل پونه هاییم
همه دستی زسنگ ما دل ز شیشه
بیا از دهکده بیرون بیاییم
سر گرم خط کتاب بودم در درس گل و گلاب بودم
صد بار ز روی دوست مشقم همراه مداد خواب بودم
نگاه کن به بلندای موج ؛خراب شویم
قرار نیست که ما تا همیشه قاب شویم
حباب گفت اگر به انحنای زندگی نرسیم
"سری کشیم و نگاهی کنیم و آب شویم"
ما سفره نداریم سرکوچه نشستیم
با جام می سرخ لب سبزه شکستیم
هفتاد هزار هم که شما سین بگذارید
ما اهل خرابات همه میم پرستیم
به دنبال واژه ها مباش....کلمات فریبمان می دهند
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند
علی شریعتی
ای برکه ی زلال
آبی ترین نگاه
من باز هم به چشم های تو سوگند می خورم
من هرچه می کشم از عشق می کشم
من چوب یک نگاه و دو لبخند می خورم
سبوی بی قرار من حسین لشکر حسین همیشه پاسدار من حسین لشکر حسین
فقط خط تو مانده است میان سینه ی عدو غرور ذوالفقار من حسین لشکر حسین
برآستین خالی ات ستاره بوسه می زند شبیه تک سوار من حسین لشکر حسین
چقدر تشنه ام خدا و جوی کوچه پر گل است زلال جویبــــار من حسین لشکر حسین
کشیده بر سرت خدا کلاه سبز ساده ای بهانه ی بهار من حسین لشکر حسین
تمام لاله ها قلم فقط منم و یک قلم شکسته در کنار من حسین لشکر حسین
چشمان افق تر است انگار دستی به دل در است انگار
جز کرک و پری از او نمانده «پایان کبــوتر» است انــگار
میخام برات یه نامه ای بنویسم بادستای سیاه و چشم خیسم
به خدمت امام مهربونم الهی که درد و بلات به جونم
سلام به اون آقای نازنینم که جمعه ها منتظرش می شینم
با بچه ها ندبه واسش می خونیم یه جمعه آخرش میاد میدونیم
جمعه کمه همیشه چش به راشیم یه عمریه منتظر صداشیم
بابا بابا بزرگ و جد و همه منتظرت بودن گل فاطمه
یکی یکی سر روی خاک گذاشتن مژه های تر روی خاک کذاشتن
رو خاک آرزو دراز کشیدن گمون کنم آقاشونو ندیدن
آخر سر دل به دعا سپردن آرزو هاشون رو به ما سپردن
وه چه چشا به عشق تو خاک شدن یواش یواش با ندبه ها آب شدن
میگن حالا فاصله ها کم شده دستای نرگس پر شبنم شده
گوش بذاری رو سبزه و دست باد حس می کنی بو عطر آقا میاد
...
هر ساله که قاصدکا پا میشن رو دوش باد راهی هر جا میشن
خبر میارن که پاییز تو راهه زمستونم گرم شال و کلاهه
یواش یواش بهار میاد دوباره عطر گل و بلبل و سبزه زاره
یه قاصدک همیشه جا می مونه آروم آروم ندبه واست می خونه
هزار ساله که قاصدک همو نجاس منتظر صبح و طلوع فرداس
یه روز میاد اون قاصدک پا میشه تو شهر قاصدکا غوغا می شه
خبر خبر بهار اینه خداییش تموم شده شب غم و جداییش
این همه زخم کسی چاره به مرهم نکند لب ترک خورده و خشک معجزه شبنم نکند
بکشد روی دلم دست شفا بخشش را و خــدا سایه ی او از ســر ما کم نکند