ای برکه ی زلال
آبی ترین نگاه
من باز هم به چشم های تو سوگند می خورم
من هرچه می کشم از عشق می کشم
من چوب یک نگاه و دو لبخند می خورم
میخام برات یه نامه ای بنویسم بادستای سیاه و چشم خیسم
به خدمت امام مهربونم الهی که درد و بلات به جونم
سلام به اون آقای نازنینم که جمعه ها منتظرش می شینم
با بچه ها ندبه واسش می خونیم یه جمعه آخرش میاد میدونیم
جمعه کمه همیشه چش به راشیم یه عمریه منتظر صداشیم
بابا بابا بزرگ و جد و همه منتظرت بودن گل فاطمه
یکی یکی سر روی خاک گذاشتن مژه های تر روی خاک کذاشتن
رو خاک آرزو دراز کشیدن گمون کنم آقاشونو ندیدن
آخر سر دل به دعا سپردن آرزو هاشون رو به ما سپردن
وه چه چشا به عشق تو خاک شدن یواش یواش با ندبه ها آب شدن
میگن حالا فاصله ها کم شده دستای نرگس پر شبنم شده
گوش بذاری رو سبزه و دست باد حس می کنی بو عطر آقا میاد
...
هر ساله که قاصدکا پا میشن رو دوش باد راهی هر جا میشن
خبر میارن که پاییز تو راهه زمستونم گرم شال و کلاهه
یواش یواش بهار میاد دوباره عطر گل و بلبل و سبزه زاره
یه قاصدک همیشه جا می مونه آروم آروم ندبه واست می خونه
هزار ساله که قاصدک همو نجاس منتظر صبح و طلوع فرداس
یه روز میاد اون قاصدک پا میشه تو شهر قاصدکا غوغا می شه
خبر خبر بهار اینه خداییش تموم شده شب غم و جداییش
از نسل کاهگلم
روستایی ام
با کوچه های دهکده
پیوند خورده ام
در های و هوی شهر
دلم زنگ می زند
یک روز آب سادگی نخورم
شام مرده ام
خش خش پاییز است
مه گرفته نفس دهکده را
مادرم گفت که گرگ آمده است
بروم بره نترسد
بروم مرغابی ...
بروم بزغاله ...
پدرم می آید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By LoxBlog :.